asal jon

نکاتی چند درباره ایجاد عادات خوب و پسندیده غذا خوردن در کودکان- به کودکان اجازه دهید تا در چیدن و آماده سازی میز و سفره غذا با شما همکاری کنند ، - گاه به کودکان فرصت دهید تا غذا را خود در بشقاب هایشان بریزند و برای دوستان خود نیز غذا بکشند ، - در فرصتهایی از کودکان بخواهید تا شاهد طبخ غذاها باشند . همچنین آنان می توانند در آماده سازی مواد غذایی برای طبخ از قبیل تمیز کردن پاره ای مواد مثل حبوبات ، سبزیجات ، یا ... به شما کمک کنند.   - برای ایجاد تنوع در هنگام خوردن گاه محل خوردن را تغییر دهید. برای مثال در یک هوای خوب و آفتابی می توانید میز یا سفره غذا را داخل حیاط مهد کودک و یا خانه آماده کنید . در روزهایی که غذاهایی چون ساندو...

امروز 28 مهر ماه غذاي كمكي عسلمو شروع كردم  نوش جانت   لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید...   يك هفته اي كه گذشت خيلي بدبود براي اولين بار مريض شده بودي خيلي بي قراري ميكردي خدا رو شكر از ديروز  بهتر شدي عسلم الانم كه مثل يه خانوم گل غذا ميخوري اميدوارم از اين خانوم خوشگلايي باشي كه بد غذا نيستن و مامان وبابايي رو اذيت نكني ايشالله اينم اولين عكس غذاي دخمل نازيم خوب ديگه دوست داري مستقل باشي چه ميشه كرد ...

بعضی چیزها با هم جور درنمی آیند و یک جا جمع نمی شوند. مثل خربزه و عسل می مانند. یکی شان از در بیاید داخل، آن یکی از پنجره بیرون می رود. زیبایی ظاهری هم از مواردی است که با بعضی از رفتارها و خورد و خوراک ها آبش در یک جوی نمی رود. وقتی مادری دوست دارد فرزند زیبا داشته باشد، باید مراقب رفتار، گفتار و خورد و خوراکش باشد. نمی شود هرچه دلش خواست بخورد. هرجایی که خواست برود و هر تفریحی داشته باشد، بعد هم دلش بخواهد کودکش زیبا و خوش صورت شود. البته منکر شباهت های ظاهری که از مسائل ژنتیکی سرچشمه می گیرند نیستیم ولی در اسلام راهکارهایی وجود دارد که اگر از آن استفاده شود بچه ها خوش صورت می شوند. حالا اگر دلتان می خواهد فرزندتان زیبا شود، نکات زیر را با...

امروز که پنجمين ماهگرد تولد توست برای تو ، برای چشم های تو ، هدیه ام ناقابل است خاطراتی از فرداهامان ، برای بودنت همراه ترانه های خیس و باران خورده چشم هایم و من در هرماهگرد تولدتت باز زنده می شوم ! پنجمين ماهگرد تولدتت مبارك عسلم.....   لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید... سلام نفس ماماني اولين بار كه غلت زدي روز عيد قربان بود 93/7/13  پاهاي كوچيكتو با دستاي قشنگ ميگيري و به دهن ميبري به همه چيز چنگ ميزني و اسباب بازي هاتو با دستات ميگيري تو اين ماه براي اولين بار رفتيم روستاي مادر جون سمت پدري كلماتي هم كه ياد گرفتي گلم آغو  خ ا اينجا هم ميريم وليمه پسر خاله مامان از مكه اومدن ...

ماماني برا عسلش لباس دوخته چقدم بهش مياد ا امروز دخترم با رورووك حركت ميكرد وجلو ميرفت براي اولين بار خيلي من و بابا رضا ذوق زده شده بوديم قربونت بشم عزيزم ...